مرد هفتاد و یکی دو سال و و زن حدودا شصت و پنج سال داشت و بر خلاف جثه ریز نقش مرد؛ هیکل نسبتا چاق و پوشش چادر خانم موجب شده بود تا بیشتر از سن شناسنامهاش به نظر برسد.
وقتی از علت حضورشان در دفترخانه پرسیدم مرد گفت خانم میخواهد برای ازدواج مجدد به من رضایت بدهد.
در اتاقم را بستم و در حالی که درست رو بروی آنها نشسته بودم از زن پرسیدم آیا شما راضی هستید تا همسرتان با خانمی دیگری ازدواج کند.
زن که چهرهاش بخاطر اینکه محکم با چادر پوشانده شده بود بسختی قابل تشخیص بود لبخند تلخی زد و گفت: آقا کدام زنی راضی میشود تا مردی که با او پنجاه سال زیر یک سقف زندگی کرده با زن دیگری ازدواج کند من از شما میپرسم آیا همسرتان راضی است تا شما با زن دیگری ازدواج کنید؟
گفتم: خیلی خوب اما با این توصیف به چه منظور به دفترخانه تشریف آوردید؟
زن گفت: فقط با اصرار این آقا اما قلبا راضی نیستم!
از مرد پرسیدم: آقا برای چه خانم را علیرغم میل قلبیاش وادار کردید که به دفترخانه بیاید؟
مرد گفت: آقا اینطور نیست ما نزدیک شش سال است که جدا زندگی میکنیم و کاری به کار هم نداریم من در شمال خانه و زندگی دارم بارها از ایشان خواستهام همراه من به شمال بیاید منطقه خوش آب و هوا و دنج اما خودش راضی نمیشود.
زن بین صحبتهای شوهرش در آمد و گفت: آقا تو میدونی من مریضم رماتیسم دارم پاهام درد میکنه و بخاطر سختیها و دعوا ومرافعههای همیشگی و کتکهایی که در دوران جوانی خوردهام دچار ناراحتی عصبی و وسواس شدید هستم آقا بخدا از ترسم که وقتی حمام میروم چندین ساعت نمیتوانم بیرون بیام هفته به هفته حمام نمیروم… حالا چطور میتوانم همراه ایشان به شمال و اینور و اونور بروم…آقا آصلا با ازدواجش مخالفتی ندارم مگر نه اینکه الان هفتساله زن صیغهای داره با همان زن صیغهای زندگی کنه یا با هر زن دیگهای را که میخاد صیغه کنه ولی من به ازدواج دائم رضایت نمیدهم.
مطلب را گرفتم از زن پرسیدم خانم مهریه شما چقدره گفت سال ۵۰ پانزده هزار تومان گفتم خب الان چیزی در حدود پنجاه و پنج میلیون میشه!
زن گفت: حالا این یعنی چی پنجاه سال با همه سختیها نداری هاش ساختم سه تا خونه داره ماهی هشت نه میلیون هم حقوق بازنشستگی میگیره حالا من با این پنجاه میلیون چه کاری میتوانم بکنم چهار تا بچه هم دارم که هر کدام سرشان تو زندگی خودشان است حال این آقا زن بگیره سرش را که زمین گذاشت یه مدعی دیگه هم اضافه بشه و میگه انا شریک!
به مرد گفتم آقا حرف حساب جواب نداره برای رضای خدا هم که شده سعی کن خانمت را راضی کنی پیشنهاد کردم تا وصیت نامهای تنظیم کنند و بقدری که با آمدن خانم جدید سهم این خانم از اموالش کاهش پیدا میکنه از محل ثلث به همسر اول داده بشه!
در این موقع بود که هردو سکوت کردن معلوم بود راجع این پیشنهاد و راه حلهای مشابه خیلی بیشتر باید فکر کنند.
نوشته: پرویز رضایی از سلسله یادداشت های خاطرات دفترخانه
چه پیشنهاد جالبی، هر چند اصل موضوع ناراحت کننده است.