خاطرات دفترخانه
حدود هفتادساله یا بیشتر به نظر میرسید با قدی نسبتا کوتاه و چاق و البته ظاهری آراسته.
مرد سعی میکرد خیلی شمرده و با متانت کلمات را ادا کند در حالی که درست رو بروی من نشسته بود ماسکش را کمی جابجا کرد و گفت: آقا میخواهم وصیت کنم خانم من دو تا برادرزاده داره سه چهارساله انگار نه انگار که عمهای هم دارند برای یک بار هم که شده به ما سر نمیزنند…!
حرفش را قطع کردم پرسیدم: مگر شما فرزندی ندارید؟
گفت: چرا اقا من پنج تا بچه دارم همه سر خانه و زندگی خودشان هستند
پرسیدم: خوب بنابر این برادرزادههای خانم شما چه ارتباطی با اموالتان دارند؟
گفت: هیچ ربطی! اما میخواهم وصیت کنم بعد از مرگ من هیچ مراسمی برگزار نشود نه سه نه هفت نه…
گفتم: منظور شما را متوجه نمیشوم اینکه بعد از ۱۲۰ سال اگر شما به رحمت خدا رفتید مراسمی برایتان برگزار کنند یا نه چه ربطی به برادر زادههای خانم شما داره؟ گذشته از این برگزاری مراسم ختم وقتی شما نیستید چه اهمیتی داره؟
مرد بدون اینکه جواب روشنی به پرسش اصلی من یعنی رابطه برادر زادههای خانمش و قضیه وصیت نامه بده گفت آقا اصلا جنازه من را بندازند توی جوب چه میدانم هر جا خواستند ببرند اما حق ندارند یک ریال از اموالم را صرف این مراسم کنند البته بنویسید اگر از مال خودشان خواستند خرج کنند به خودشان مربوط است…
به نظرم ادامه این بحث فایدهای نداشت خیلی از اوقات جستجو برای اتباط منطقی حرفای آدمها بیفایده است برای همین پرسیدم خب بجز این قضیه چه چیزی را میخواهید در وصیتنامه بنویسم؟
گفت: اقا من سهم چهار تا از بچهها را بطور کامل دادهام اما به یکی از انها که بچه ناخلفی است هیچ چی ندادم میخواهم وصیت کنم هر چه موجودی در بانکها دارم مال او باشد نمیخواهم حقی از او ضایع شود به هر حال او هم باید سهم خودش را ببرد.
گفتم: به هر حال انچه که در زمان حیاتتان به بقیه دادید عنوان ارث ندارد و انها میتوانند بعد از شما مدعی سهمشان از ماترک باشند مگر اینکه نسبت به مازاد یک سوم سهم که وصیت کردید بقیه رضایت بدهند…
گفت: در هر صورت من وظیفه خودم میدانم سهم این پسر را بدهم.
پرسیدم: حالا کل موجودیتان در بانکها چقدر میشود
گفت: حدود سه ملیونی میشه!
تا معرفی شخصی معتمد آن اقا به عنوان وصی تنظیم وصیت نامه به بعد موکول شد احتمالا تو محله آن اقا هم یکی مانند حاج ستاریِ سریال نیسان آبی پیدا میشه!
نویسنده: پریز رضایی – سردفتر اسناد رسمی