راهش
مرجع تخصصی اخبار حقوقی ایران و جهان

معنی حقوقی کلمات ( ک )

کابین
اسم فارسی مهریه و صداق است. (رک. مهر)

کابینه Cabinet
الف- در رژیم پارلمانى به مجموعه وزراء و معاونین آنان گفته می‌شود که در مقابل مجلسین مسئولیت سیاسی مشترک دارند. رئیس کابینه را نخست وزیر و صدراعظم و رئیس الوزراء و رئیس دولت گویند.
ب- مرادف دفتر است (رک. دفتر).

کاپیتولاسیون Capitulation
(بین الملل عمومى) الف- معاهده اى که بموجب آن بیگانگان در کشورى حق اقامت بدست آورده و از برخى حقوق و مزایا بطور اختصاصى استفاده کنند.
ب- حق قضاء بیگانگان درکشور بیگانه. این نوع از قضاء در شریعت پیش بینى و تجویز شده ولى درآن موقع بعلت قدرت حکومت اسلامى احتمال توجه مخاطره از این باب نمی‌رفت. کاپیتولاسیون از مدت‌ها پیش درکشور ملغى است.

کاداستر Cadastre
الف- مجموعه دفا‌تر و اسنادى که دلالت برمساحت اراضی مزروعى وغیر مزروعى و ابنیه و املاک و نقشه و حدود تفصیلی آن‌ها درمناطق مختلف کشورمیکند وغرض از آن تعیین مالیاتهاى ارضی بحسب ارزش املاک و منافع آن‌ها است.
ب- نفس اقدام راجع بکارهاى مربوط بامور فوق را گویند.

کار Travail
الف- فعالیت انسان بمنظور تولید یا تغییر شکل یا انتقال اشیاء.
ب- حاصل فعالیت مذکور را هم کار نامیده‌اند.
ج- قسمت اجرائی یک بنگاه ویا یک شغل را درمقابل قسمت اداره و مدیریت آن، کار نامیده‌اند.
د- مجموعه کارگران بعنوان یک عامل تولید را گویند. درمقابل سرمایه استعمال شده است.

کار اجبارى
خدماتى که با تهدید به مجازات و بى آنکه ذینفع بمیل و رضاى خاطر براى انجام آن داوطلب باشد بوى تحمیل گردد بحسب پاره اى از قوانین امورذیل استثناء شده است:
الف- خدمت نظامى که برابر قانون نظام وظیفه عمومى بشخص محول شده باشد.
ب- کارى که جزء تعهد مدنی و عادى سکنه کشور مستقل یا خود مختار باشد.
ج- کارى که نتیجه محکومیت بوده و دادگاه صالح تحمیل به محکوم کند بشرط اینکه تحت مراقبت مقامات عمومى کشور صورت گیرد و بثالث و اشخاص خصوصی واگذار نشود.
د ـ کارى که باقتضاء فرس ماژرتحمیل شود از قبیل اینکه در مواقع جنگ یا بروز (یا احتمال بروز) آفات وتصادفات ناگوار مانند آتش سوزى و سیل و قحط و زلزله وشیوع امراض سارى بین مردم یا حیوانات وهجوم حیوانات وحشرات موذی و انگلهاى نباتی مضر وبطور ضابطه: هرگاه شرایط عادی زندگى تمام یا قسمتى ازسکنه یک کشورمنقلب شده ودرمعرض مخاطره قرار گیرد.
ه – کارهاى جزئی و عمومى روستائی که بنفع مستقیم یک گروه وازطرف خود افراد آن گروه باید صورت گیرد و بتوان آن کار‌ها را جزء وظائف عادى آن گروه دانست بشرط اینکه افراد آن گروه یا نمایندگانشان حق داشته باشند درباره لزوم خدمات و کارهاى مذکور تصمیم بگیرند. (قانون الحاق ایران بمقاوله نامه بین المللی
شماره ۲۹ راجع به لغو کار اجباری مصوب ۲۸-۱۲-۳۵).

کار تولیدىTravail productif
کارى که مستقیمأ درامر تولید مؤثر است درمقابل کارهائی استعمال می‌شود که مستقیما در امر تولید دخالتى ندارد ولو آنکه بطور غیر مستقیم در آن تاثیرکند مانند کار پزشک و قاضى.

کار سخت
در فارسى بمعنى عمل شاق (اعمال شاقه) بکار رفته است. غلامى است در خیلم اى نیکبخت که فرمایمش وقت‌ها کار سخت دگر ره نیازارمش سخت دل چو یاد آیدم سختى کار گل در اصطلاحات اسلامى هم بجاى آن ((خدمت شدید)) استعمال شده که بمفهوم کارسخت نزدیک است چنانکه درباره کیفر زنى که مرتد شود در حدیث آمده است: ((لاتقتل و تستخدم خدمه شدیده…)) یعنی کشته نمی‌شود لکن بکارسخت گماشته می‌شود…
(نزهه الناظر- یحیى بن سعید حلى- ص ۱۲۰).

کار غیر تولیدى
رک. کار تولیدى

کار قهرى
مرادف کار اجبارى است. (رک. کاراجبارى)

کارموظف
(استخدام) کارى است مستمر که درمقابل آن حقوق بنحوى از انحاء (بصورت روز مزد و غیره) داده شود. در مقابل کار افتخارى بکارمی رود (ماده ۹ آئین نامه استخدامى کارکنان سازمان بیمه هاى اجتماعى کارگران مصوب ۱۳-۳- ۴۱).

(تقسیم) کار Division du travail
روش تولیدى که عبارت است از تقسیم یک کارکلی به کارهای جزئى که هر کارجزئى را یک یا چند نفر اجراء کنند.

(زبان) کار Langue de travail
(بین الملل عمومى) دراستعمالات ملل متحد زبانی است از زبانهاى رسمى که در ترجمه‌های رسمى و نطق‌ها وصورت جلسات بکار مى رود. زبان چینى – انگلیسى – فرانسه- روسى – اسپانیولى زبان رسمى مجمع
عمومى وکمیسیون‌ها وکمیسیونهاى فرعى آن مى باشند. زبان انگلیسى و فرانسه و اسپانیائی زبان کار هستند.

کارافه
مرادف دسترنج رعیتى است (رک. دسترنج رعیتی – حقوق زارعانه).

کار آگاه
پلیس مخفى است.

کار آموز
کسى که مشغول فرا گرفتن فنى از فنون است. مطابق قانون کار مصوب ۲۶- ۱۲- ۳۷ کسی است که بسن ۱۸ سال تمام نرسیده وبمنظور تکمیل یا فراگرفتن حرفه یا صنعت مخصوصى طبق قرارداد کارآموزى براى مدت معین که زائد بر دو سال نباشد دریک کارگاه ویا کلاسهاى مخصوص اشتغال داشته باشد.

کار پرداز
متحدى ملزومات است.

کارپردازى
اداره یا دائره اى که لوازم کار و اثاث اداره یا مؤسسه‌ای را تهیه کند. اسم قدیمى آن ((ملزومات)) است.

کار دار Charge d، affaire
(بین الملل عمومى) این اصطلاح علاوه بر این صورت بصورت (کاردار سفارت) و بصورت (شارژد دافر- شارژه دافر) در زبان فارسى مدت‌ها است که استعمال می‌شود. نماینده اى از نمایندگان سیاسى که در طبقه چهارم در تقسیمات نمایندگان سیاسی (رک. نمایندگان سیاسی) قرارگرفته است (یعنى بعد از وزیر مقیم) و ازطرف وزارت امور خارجه دولت متبوع بوزارت امور خارجه دولت محل انجام مأموریت معرفى می‌شود این قسمت ازمختصات کار دارسفارت است.

کاردار سفارت
رک. کاردار

کار‌شناس Expert
شخصی که بمناسبت علم یا شغل یا کسب داراى معلومات و تشحیص لازم باشد. ماده ۴۴۶ آئین دادرسى مدتی وماده دوم قانون کار‌شناسان رسمی مصوب ۱۳۱۷ (رک. مصدق)

کار‌شناس رسمى
کارشناسى که داراى پروانه کارشناسى باشد. کسى که براى اظهار نظر کارشناسى دعوت شود و پروانه کارشناسى نداشته باشد کار‌شناس غیررسمى است.

کار‌شناس غیررسمى
رک. کارشناس

کارفرما Employeur
کسیکه شخصى را اجیر مى کند. مطابق ماده سوم قانون کار مصوب ۲۶-۱۲-۳۷ کارفرما شخص حقیقى یا حقوقى است که کارگر بدستور یا به حساب او کارمى کند. درامور صنعت و تجارت کلمه patron هم
بجاى اصطلاح فوق بکار مى رود.

(اعتصاب) کارفرما Lock – out
تصمیم هیات مدیره یک یا چند مؤسسه بر قطع موقت فعالیت مؤسسه.

کارگاه
محلى که کارگر درآنجا بدستور کارفرما کارمى کند ازقبیل اماکن عمومی ومؤسسات صنعتى ومعدنی وساختمانی و بازرگانی و باربرى و مسافربرى وامثال آن (ماده پنجم قانون کار ۲۶-۱۲-۳۷) تاسیساتى که باقتضاى کار متعلق بکارگاه است از قبیل رستوران- حمام- درمانگاه ـ ورزشگاه ـ آموزشگاه حرفه اى جز وکارگاه محسوب است.

کارگر
الف – کسى که کار مى کند ومزد مى گیرد. بموجب ماده یک قانون کار ۲۶-۱۲-۳۷ کارگرکسى است که بهر عنوان بدستور کارفرما در مقابل دریافت حقوق یامزد کارکند. ب- درمعنى خاص کارگر Ouvrier بکسى گفته مى شود که بموجب عقد اجاره خدمات، کار یدى از نوع صنعتی یا کشاورزى انجام می‌دهد. وباین معنی در مقابل کارمند Employe و خدمه Domestiques بکار می‌رود. اصطلاح کارمند درموردى بکار می‌رود که بموجب قرارداد کار شخصى در امور تجارى بتاجر کمک کند ویا دریک کارگاه صنعتى جنبه کار فکرى او بر کارمادى غلبه داشته باشد مانند حسابدار ویا مهندس کارخانه. امروزه فرق بین این نوع کارگران با نوع پیشین ازبین رفته است.

کارگر عادى
کارگرى است که انجام وظایف محول به او مستلزم هیچگونه تخصص و تعلیمات کارآموزی وتجربه قبلى نباشد (ماده یک آئین نامه حداقل مزد مصوب ۸-۱۱-۳۹ شورایعالى کار).

کارگر کشاورزى
درقانون اصلاحات ارضی ۱۹- ۱۰- ۴۰ کسى است که مالک زمین وعوامل دیگر زراعتی نیست و درمقابل انجام کارمعین زراعتى مزد نقدى یا جنسى دریافت می‌کند.

کارگر مهاجر
کارگرى است که بعنوان نقل و انتقالات مهاجرتى داخلى یاخارجی (صرفنظر از اشتغال بالفعل بکار وعدم آن ونیز صرفنظر ازبودن درجستجوى کار وعدم آن ویا سفر براى تصدى کارى که قبلأ تهیه شده و یا پیشنهاد کارى را پذیرفته باشد) سفرکند و شامل هرکارگرى است که بطور موقت یا درپایان کار درحین خدمت یا در خاتمه آن بازگشت می‌کند (قانون مربوط بحمایت کارگران مهاجر در کشور‌ها وسرزمین هاى توسعه نیافته – دوره ۱۹ قانونگزارى – جلد سوم – صفحه ۱۶۰۳).

کارگزار
کسیکه کارهاى بانک را در شهر دیگرى انجام می‌دهد.

کارگزینى
اداره استخدام و پرسنل: اداره اى است که در وزارتخانه بکارمندان رسیدگ کرده شغل آن‌ها را معین و تغییر ماموریت آن‌ها را مطابق اطلاعات و احتیاجات و شایستگی هریک تعیین مى کند.

کارگشا
صاحب پائین‌ترین درجه وکالت دعاوی در دادگسترى که عنوان قانونی وکالت را ندارد و بجاى آن عنوان کارگشا دارد. (قانون وکالت ۱۳۱۵)

کارمزد
بمعنى حق العمل است یعنى مزدکار. (اضافه مقلوب است).

کارمند
بیشتر به مامور دولت ومؤسسات عام المنفعه یا بزرگ از قبیل شهردارى و بانک گفته می‌شود.

کارمند بومى
(حقوق ادارى) کارمندى که محل کار او محل تولدش (بحسب شناسنامه) باشد اعم از اینکه در‌‌ همان محل هم وارد خدمت دولت شده باشد یا بعدا وارد آن محل شود. اگرمحل تولدش اتفاقى باشد (مثل اینکه درموقع عبور والدین او از آن نقطه درآنجا متولد شده باشد) محل تولد پدرش ملاک بومى بودن کارمند خواهد بود. (تبصره ۴ الحاقى بماده ۱۴ آئین نامه مزایا- مصوب ۶- ۱۰- ۱۳۲۲) اصل تبصره مزبور در ۲۴- ۱۱-۳۹ تصویب شده است. کارمند بومى دریک بخش درتمام نقاط تابعه آن بخش بومی است (تبصره ۱۶ الحاقى بماده ۱۴ آئین نامه مزایا).

کارمند دون پایه
رک. دون پایه

کاریابى
واسطه تهیه کار براى دیگرى شدن.

کاریابى خصوصى
هر شخصى یا مؤسسه اى که واسطه استخدام کارگران نزد اشخاص و مؤسسات باشد و براى کار خود بنحوى از انحاء حقى دریافت دارد کاریاب یا کاریابی خصوصی نامیده می‌شود و مشمول مقررات آئین نامه کاریابى هاى خصوصی می‌باشد (ماده یک آئین نامه مذکور- مصوب ۱۹- ۸ – ۳۹ شورایعالى کار).

کاشف
هرکس یا هرعاملى که خفا و ابهام امر موجودى را بر طرف نموده وآنرا ازحالت خفاء بحالت ظهور در آورد او را کاشف آن چیزگویند. این لغت دراصطلاحات زیر بکار رفته است:
الف- کاشف درباب عقود و ایقاعات به چیزى گویند که قصد انشاء را ظاهر می‌نماید چنانکه به ایجاب یا قبول، کاشف (یعنى کاشف از قصد انشاء) گویند. (ماده ۱۹۱ ق- م) کاشف درغیر عقود وایقاعات هم وجود دارد ولى فقط کاشف از قصد است (نه قصد انشاء) مانند کاشف از قصد اخبار اقرار کننده (ماده۱۲۶۰-۱۲۶۱ ق – م).
ب- کاشف در مقابل ناقل در باب عقد فضولى و وصیت تملیکى ونحو آن چنانکه گویند: اجازه مالک درعقد فضولى کاشف است (بنظر بعضى) و ناقل است بنظر بعضى دیگر، یا قبول موصی له در وصیت تملیکى ناقل است (بنظر بعضى) و کاشف است (بنظر بعضى). در این مورد مراد از کاشف، کشف از انتقال ملک از تاریخ وقوع عقد فضولى (درعقد فضولى) و از تاریخ فوت موصى (در وصیت تملیکى) است. و مراد از نا‌قل، نقل ملک از زمان اجازه (درعقد فضولى) و از زمان اعلان قبول (دروصیت تملیکى) است.
ج – اگر بعد از صدور حکم بدوى توقف شرکت تجارى اجرائیه ثبتی که بضرر شرکت قبل ازصدور حکم صادر شده بود بجاى اینکه بمدیر تصفیه ابلاغ شود به اقامتگاه شرکت که در متن سند رسمى نوشته شده ابلاغ شود و بعد از ابلاغ اجرائیه مدیر تصفیه بابلاغ مذکور اعتراض کند و موقع رسیدگى مراجع ثبتى باین اعتراض حکم قطعى به رفع توقف صادر شود این حکم کاشف است که درحین ابلاغ اجرائیه شرکت وجود قانونى داشته و ابلاغ اجرائیه باقامتگاه خود شرکت صحیح بوده است لذا اعتراض مذکور مردود است. دراین صورت کشف درمقابل تاسیس بکار مى رود نه درمقابل نقل.

کاشف ازقصد
(مدنی- فقه) در باب عقود، هریک از ایجاب وقبول را کاشف ازقصد گویند. و خود قصد را مکشوف نامند.

کاشف معدن
کسى است که پروا نه اکتشاف از وزارت صنایع و معادن تحصیل نموده و برطبق آئین نامه اکتشاف عمل کرده وکشف معدن بنام او ثبت و گواهى نامه کشف صادر شده باشد (ماده چهارم لایحه قانونى معادن – مصوب ۲۱-۲-۳۶).

کافر
مرادف اجنبى است. (رک. اجنبى)

کافر اصلى
(فقه) کافرغیرمرتد را گویند و اوعبارت است ازکافرکتابى وکافر حربى. (رک. کافرحربى – کافر کتابی)

کافر حربى
(فقه) کافرى که متدین به هیچ یک ازمذاهب اسلام، مسیح، یهود و زرتشت نباشد. درهمین معنى اصطلاح ((کافر غیرکتابى)) هم استعمال می‌شود و بطور اختصار ((غیر کتابى)) استعمال شده است.

کافر ذمى
(فقه) هرگاه کافر کتابى جزیه قانونى بدهد گافر ذمى نامیده می‌شود. (رک. عقد ذمه)

کافر کتابى
(فقه) متدین بیکى از ادیان مسیحیت، یهود، زرتشت را گویند.

کافر مرتد
(فقه) کسى است که بعد از داشتن دین اسلام ازآن خارج شود. (رک. ارتداد) این اصطلاح درمقابل کافراصلى استعمال می‌شود کافراصلى سابقه اسلام ندارد.

کالاى بورسى
کالائی که داراى خصوصیات ذیل باشد:
الف- ذاتأ کثیرالمصرف باشد.
ب- زود فاسد شود (چون سبزیجات که زود فاسد می‌شوند).
ج – مثلى یعنى داراى اشباه و نظائر زیاد باشد چون گندم.
د- جنس متوسط باشد که از آمیزش جنس بد وخوب بدست مى آید و آنرا جنس نمونه گویند که از حیث وزن وجنس و حجم و سایر خصوصیات کاملا معین است و در بورس آنرا نگه می‌دارند تا مقیاس معاملات باشد و آنرا استاندارد (تیپ) نامیده‌اند.

کامنولث Commonwealth
ملل مشترک المنافع. (رک. دومینیون)

کانون
در لغت بمعنى مرکز واجاق وگلخن و آتشخانه است. در اصطلاحات ذیل بکار رفته است:

کانون اصلاح و تربیت
این کانون در ماده۲۳ قانون تشکیل دادگاه اطفال بزهکار مصوب ۱۰-۹-۳۸ پیش بینى شده است و جانشین دارالتادیب سابق است و ازسه قسمت تشکیل می‌شود:
الف- قسمت نگاهدارى موقت.
ب- قسمت اصلاح و تربیت.
ج- زندان
اطفالى که هنوز درباره آنان از طرف دادگاه تصمیمى اتخاذ نشده بقسمت اول اعزام خواهند شد و اطفالى که در مورد آنان تصمیم اعزام بکانون اصلاح وتربیت اتخاذ شود برحسب مورد به قسمت دوم یا سوم اعزام خواهند گردید و درهرقسمت محل نگهدارى دختر وپسر مجزى خواهد بود.

کانون سردفتران
شخصى است حقوقى که وظایف آن تهیه دفتر یاران برای سردفتری وتهیه سبب ترقى علمی وعملى سردفتران درجه دوم و سوم و راهنمائی و کمک باشخاص بی‌بضاعت براى تنظیم و ثبت اسناد آن‌ها است (ماده ۲۸- ۲۹ قانون دفا‌تر اسناد رسمى).

کانون شکار
بمنظور حفظ نسل انواع شکار و نظارت در اجراى مقرارت مربوط بآن سازمان مستقلی بنام کانون شکار ایران تشکیل و ریاست آن بفرمان همایونى بیکى از شخصیت هاى بارز وعلاقمند باین کارمحول
مى گردد (ماده یک طرح قانونی شکار مصوب ۴- ۱۲ ۳۵- مجموعه ۱۳۳۵- ص ۲۵۶).

کانون ملى Foyer national
این اصطلاح در مورد فلسطین بکار رفت و استعمال آن باین معنی بود که سرزمین مزبور استعداد قبول یهودیان را بحسب سنن بشکل یک ملت دارا مى باشد (دیکسیونر ترمینولوژى حقوق بین الملل ۱۹۶۰ – sirey).

کانون وکلاى دادگسترى
مؤسسه‌ای است مستقل و داراى شخصیت حقوقى که درمقرهر دادگاه استان تشکیل می‌شود وداراى قسمتهاى هیات عمومی هیات مدیره- دادسراى انتظامی وکلا دادگاه انتظامى وکلاء می‌باشد (ماده یک لایحه استقلال کانون وکلای دادگستری مصوب اسفند ۱۳۳۳).

کبر Majorite
(مدنی) اصطلاح خلاصه شده از سن کبر (یعنی ۱۸ سال تمام) است (اصطلاح شماره ۲۹۵۰).

کبیر Majeur
(مدنی) کسیکه هیجده سال تمام داشته باشد خواه زن باشد خواه مرد خواه عاقل باشد خواه سفیه و مجنون. کبیردر اصطلاحات مدنی نظیر بالغ دراصطلاحات فقهى است و با آن اندکى فرق دارد.

کبیره
(فقه) بجرائم ذیل کبیره و معاصی کبیره گفته شده است:
الف- جرمى که نص قانون بعنوان معصیت کییره ازآن یاد کرده است، مانند اشتغال بجادوگرى. تعزیر علامت صغیره بودن معاصی نیست زیرا گاهی گناه کبیر هم کیفرش تعزیر است.
ب- جرائمى که مجازات اخروى دارد. ج- جرائم ملحق بنوع دوم در نص قانون. د- جرائم مساوى با جرائم بالا یا اشداز آن‌ها بموجب نص قانون. سایر جرائم (معاصى) را صغیره یا معاصی صغیره نامند. ولا یغادر صغیره ولاکبیره الا وقداحصی‌ها (قرآن).

کتاب
(فقه) قرآن کریم را گویند.

کتابت
(فقه) درعلم درایه نوعی از تحمل حدیث است ازشیخ باین صورت که شیخ اخبارى راکه روایت مى کند براى شخصى دیگرى بخط خود بنویسد یا شیخ بکسیکه ثقه است و خط شیخ را مى شناسد اذن دهد تا از روى آن بنویسد یا بشخصى مجهول الحال دستور نوشتن بدهد وبعد خود شیخ برآن یادداشت بنویسد که حاکى ازصحت نسخه و مطابق با اصل بودن آن باشد.

کتابى
(فقه) کافرى که متدین بیکی از ادیان مسیح، یهود، زرتشت باشد.

(غیر) کتابى
مرادف (کافر حربى) است. (رک. کافر حربی)

(کافر) کتابی
مرادف کتابى است. (رک. کتابی)

کتب ضلال
(فقه) الف – کتابى که مطالب آن خلاف واقع باشد. شامل افسانه‌ها هم می‌شود ب- کتابى که قصد نویسنده منحرف کردن مسلمانان باشد (اصل بیستم متمم قانون اساسی) در این صورت شامل افسانه‌ها نمى باشد.

کد Code
گرد آورى علمى مقررات راجع بیک رشته از حقوق. خود مقررات را که باین ترتیب جمع شده ومدون گردیده کد مى نامند در اصطلاحات فعلى زبان فارسی بجاى آن مجموعه گفته می‌شود ودر اصطلاحات فقهی واسلامى بآن ((جامعه)) وجامع گفته مى شد مانند جامع عباسى. (رک. قیاس)

کد خدا
رک. استاندار- محله

کدیفیکاسیون Codification
تنقیح قوانین و تعیین منسوخ از ناسخ و عام و خاص و تعیین ربط مقررات مختلف با یکدیگر از هر جهت وگردآورى و تدوین مقررات بسبک علمى را گویند (ماده چهارآئین نامه تشکیل کمیسیونهاى مشورتی اداره حقوقى). درایران مطابق تمدن زمان، کتاب جامع عباسى محقق این فکر است و رساله هاى عملیه فقهاء هر چند که بآن کتاب نظر داشته‌اند ولى بپایه آن نرسیده‌اند بعید نیست که بر خورد تمدن اروپائی باتمدن عصرصفویه ایران و وقوف بر جامع عباسى دراساس طراحی تدوین قوانین اروپائی اثر گذاشته باشد. (رک. اصطلاح شماره ۱۵۰۰)

کدیور
عامل در باب مزارعه را گویند.

کدیورى
مزارعه را گویند. (رک. مزارعه)

کر دیپلماتیک Corps diplomatique
الف- هیات نمایندگان سیاسى خارجی مامور ومشغول خدمت درکشورمعین (از هرطبقه). این هیأت داراى شخصیت حقوقى نیست وتشخص آن بمنظور برگزار کردن پاره اى از تشریفات است. (رک. نمایندگان سیاسی)
ب – مجموعه عمال مشغول بخدمت دیپلماتیک یک کشور خواه پست خارج از کشور داشته باشند خواه دراداراه مرکزى پستى داشته باشند باین معنى گفته مى شود: کر دیپلماتیک ایران وکر دیپلماتیک فرانسه و کر دیپلماتیک انگلیس وغیره. (رک. دیپلماسى)

کرسی
الف- محل معنوى وحقوقى درس مختص به یک استاد. در این معنى می‌گویند: فلان شخص استاد کرسی فلان علم است.
ب- حاکم نشین ایالت یا ولایت یا کشور چنانکه اصل ۸۶ متمم قانون اساسى مى گوید: درهرکرسی ایالتى یک محکمه استیناف براى امور عدلیه مقرر خواهد شد.

کسب Acquisition
نقل ارادى یا قهرى (قانونی) مال یا حق از حیث ارتباط آن باکسى که صاحب آن مال یا حق مى شود (بچنگ آوردن مال بچنگ آمدن مال) مانند تملک از طریق بیع یا وراثت. (اصطلاح لاتین بر خود مال مکتسب از طریق فوق هم اطلاق شده است).

کسبه جزء
(تجارت) در عرف عمومى عنوان تاجر بآن‌ها اطلاق می‌شود ولى قانون تجارت درماده ۱-۶ آن‌ها را تاجر دانسته است و مفهوم پیشه ور اخص ازکسبه جزء است زیرا پرتقال فروش دوره گرد را کاسب جزء مى گویند ولى پیشه ور نمى گویند (ماده واحده آئین نامه وزارتی شماره ۷۰۴۴ مورخ ۱۵- ۳- ۱۳۱۱ و ماده ۳۴ الحاقى سال۱۳۱۳ نظامنامه قانون ثبت شرکت‌ها) بنابراین اگر کسیکه اجرائیه ثبتى علیه او صادرشده خود را بازرگان معرفى کرده باشد این امر مانع از این نیست که خود را کسبه جزء ومشمول ماده ۲۶ نظامنامه اجراء ثبت بداند وبر اداره ثبت لازم است که راجع بکاسب جزء بودن او تحقیقات کند زیرا تاجر بودن با کاسب جزء بودن مانعه الجمع نیست.

کسر حجم قوانین
درمقام مقایسه کل مدلول قوانین موضوعه یک کشور دریک زمان معین با احتیاجات روزانه وحوادثی که درآن قوانین پیش بینى نشده مى گویند حجم قوانین نسبت به مسائل قضائى جدید همیشه کسرى دارد و ازاین معنى به کسر حجم قوانین تعبیر شده است. جبران این کسر حجم را در عمل قضاء، قیاس و سایر طرق تفسیر قوانین مى کنند محمد بن ابى سهل سرخسی صاحب کتاب مبسوط ازاین معنی تعبیرى لطیف کرده وگفته است:
النصوص معدوده والحوادث ممدوده (فعند ذلک لایجد بدا من التامل… فقال اعرف الامثال والاشباه و قس الامور… فهو دلیل جمهور الفقهاء على ان القیاس حجه… بخلاف مایقوله اصحاب الظواهر). کتاب مذکور- جلد ۱۶- ص ۶۲-۶۳

کشتخوان
زمین آیش را گویند. (رک. اصطلاح شماره ۱۸۱)

کشتى
درلغت معروف است. دراصصلاحات ذیل بکار رفته است:

کشتى تجارتى
(بین الملل عمومى) هرکشتى که مال افراد بوده و بعملیات بازرگانى اخصاص یابد.

کشتى جنگى
هرکشتی مسلح و غیرمسلح که داراى پرچم جنگى بوده و خدمت دولتى کند (ماده یک آئین نامه شرائط عبور و توقف کشتیهاى جنگى خارجى در آب‌ها و بنادر ایران- مصوب ۷- ۶- ۱۳۱۳).

کشتى دولتى
(بین الملل عمومى) هرکشتى متعلق بشخص دولت که کارمندان آن افراد نیروى دریائی آن دولت باشند خواه نظامى باشند خواه غیرنظامى مانند کشتى پست.

کشف
در لغت بمعنى نمودار ساختن وپرده برداشتن از چیزى که درپنهانى و خفاء بوده است. در اصطلاحات فقه ومدنى عبارت است از یک عمل حقوقى فرعی که خود سبب نقل ملک نبوده و حکایت از نقل ملک ومنافع آن (کشف حقیقى) از زمان وقوع یک عمل حقوقى دیگر (که عمل حقوقى اصلى است) مى کند. و اگر حاکی از نقل خصوصى عین (نه منافع) از زمان وقوع عمل حقوقى فرعی باشد آن حکایت را ((کشف حکمى)) گویند پس کشف حکمى‌‌ همان نقل است که از نظر منافع ونمائات اثرکشف حقیقى را دارد. مثلا اجازه درعقد فضولی (یا درعقد مکره اگر ناقل باشد معنى آن این است که مبیع و منافع آن ازحین اجازه منتقل شده است واگر اجازه کاشف به کشف حقیقى باشد معینی آن این است که مبیع و منافع آن از حین وقوع عقد فضولى منتقل گردیده است و اگر اجازه کاشف حکمى باشد معنى آن این است که مبیع از حین اجازه و منافع مبیع ازحین عقد منتقل شده است و ازماده ۲۵۸ ق – م دانسته می‌شود که اجازه درعقد فضولى اثر ناقل را ندارد بلکه اجازه کاشف است به کشف حکمى. اصطلاح کشف درمقابل نقل، استعمال می‌شود. ومقصود ازنقل، نقل مال ازحین وقوع عمل حقوقى اصلى است (درمثال بالا عقد فضولى عمل حقوقى اصلى است و اجازه عمل حقوقى فرعی است یعنى ازمتفرعات و توابع عقد فضولى است وخود یک عمل مستقل نیست). (رک. کاشف)

کشف حقیقى
عناصرکشف حقیقى عبارت است از:
الف- عمل حقوقى مؤخر ازعمل حقوقى دیگر (که این را عمل حقوقی اصلى باید دانست) واقع شود که بنحوى از انحاء بعمل حقوقى مقدم مرتبط باشد ومکمل آن گردد مانند اجازه عقد مکره بعد از زوال اکراه. اجازه یک عمل حقوقى است که مرتبط است به عقد مکره که قبلا واقع شده است و اجازه آنرا تکمیل می‌کند.
ب- درعبارت اجازه نحوه مؤثر گردانیدن عقد مکره بیان نشده است یعنى اجازه کننده تصریح نمى کند که عقد مکره از حین عقد مؤثر باشد یا از حین اجازه (نتیجه این اختلاف درمورد منافع موضوع معامله روشن می‌شود اگر اجازه ازحین اجازه مؤثر باشد منافع قبلى متعلق به ناقل ملک است واگراز حین عقد مؤثرباشد منافع آن متعلق به منتقل الیه است).
ج- اگر بحکم قانون و یا بحسب استنباط دادرس دادگاه عبارت اجازه اینطور تفسیر شود که عقد مکره ازحین عقد مؤثر است مى گویند اجازه کاشف است به کشف حقیقی. معنى مؤثر بودن عقد مکره از حین عقد این است که عین مال موضوع عقد مکره و منافع آن از حین عقد منتقل بطرف شده است. در شرائط بالا اگرحکم قانون یا استنباط دادرس دادگاه این باشد که مال موضوع عقد مکره ازحین اجازه منتقل می‌شود ولى منافع آن ازحین عقد مکره منتقل می‌شود این را فقهاء کشف حکمى نامیده‌اند. انتقاد – کشف حکمى از اغلاط است و پیدایش این نظریه بر اساس فرق بین قصد انشاء ورضا است که این فرق دلیلی ندارد (رک. رضا) پس بعد از اجازه مکره
موضوع معامله و منافع ازحین عقد منتقل می‌شود.

کشف حکمى
رک. کشف

کفائت
(فقه) همشان بودن زن و شوهریعنى مساوات در دین. عرفا مساوات درحسب و نسب و ثروت و آبرو و امثال این‌ها است.

کفاره
(بر وزن طیاره) درفقه نوعى کیفر است که نسبت بمال ویا بدن مجرم اجراء می‌شود.

کفالت Cautionnement de corps
(مدنى- فقه) عقدى که بموجب آن یکطرف درمقابل طرف دیگر احضارشخص ثالثى را تعهد کند. متعهد را کفیل وثالث را مکفول و طرف دیگر عقد (متعهدله) را مکفول له گویند. ماده ۷۳۴ قانون مدنى. (حقوق ادارى) ترتیبى است که بموجب آن درغیاب متصدی مقامی، مامور دیگرى که قانونأ حق دارد که قائم مقام او بشود کارهاى او را کرده و بجاى او اسناد ادارى را امضاء مى کند. على الاصول معاون در غیاب رئیس (بعلت نا‌خوشى یا سفرکه نتواند کارخود را بکند) خود بخود کفالت او را دارا است ولی می‌توان برخلاف این اصل دیگرى را بکفالت گزید. وحسب القاعده کفیل همه اختیارات صاحب مقامى راکه کفیل اواست دارد مگر اینکه چیزى استثناء شده باشد. در جزاى اسلام عبارت است از تاخیر اجراء کیفر مجرمى که حکم مجرمیت او صادر شده است. کفالت در حدود ممنوع است.

کفالت بدن
(فقه- مدنی) کفالت بدن که گاهى کفالت تن وگاهى کفالت به نفس وگاهى کفالت بمعنی اخص بآن گفت مى شود عبارت است از تعهد شخص باحضار مدیون (متعهد) در موعد معین (کفالت مؤجل و موقت) یا هروقت که متعهدله او را بخواهد (کفالت مطلق). درمقابل عقد ضمان بکار رفته است (نهایه المحتاج- جلد ۴- ص ۴۳۱)
(رک. ضمان)

کفالت به مال
اصطلاحى است قدیمى و بجاى ضمان بکار رفته است. (شرح فتح القدیر- جلد ۵ – ص ۳۹۰. ۴۰۲- ۴۲۹)
رک. عقد ضمان

کفالت به نفس
رک. کفالت بدن

کفالت تن
رک. کفالت بدن

کفالت حال
بمعنى کفالت مطلق است. (رک. کفالت مطلق)

کفالت مؤجل
(مدنی- فقه) کفالت مؤجل کفالتى است که در ضمن عقد کفالت از تاریخ انعقاد عقد کفالت تا راس موعد معینی تعهد به احضار مکفول برکفیل تحمیل نشود و با انقضاء موعد تعهد کفیل فعلیت پیدا کند مثل اینکه بگوید: کفالت او را کردم تا سه ماه. دراین صورت پس ازانقضاء سه ماه باید هر وقت که مکفول له مکفول را بخواهد کفیل باید او را حاضرکند وقبل از فرارسیدن موعد حق مطالبه نیست. در ذیل ماده ۷۳۹ ق- م قانونگذار نظر
به کفالت مؤجل داشته واشتباهآ لغت کفالت موقت را بکار برده است. (رک. کفالت موقت)

کفالت مطلق
(مدنی- فقه) عقد کفالت که درآن براى احضار مکفول وقتى معین نشده باشد. در اصطلاح دیگر آنرا کفالت حال (بتشدید لام) نامیده‌اند (ماده۷۳۷ ق م).

کفالت موقت
(مدنی- فقه) کفالت موقت آن است که براى حق مطالبه مکفول له (در امراحضار مکفول از کفیل) مدتی معین شود که فقط در طول آن مدت (مثلا یکماه) مکفول له ازکفیل حق مطالبه احضار مکفول را دارد خواه مبداء مدت مذکور متصل بعقد کفالت باشد خواه نه در این صورت کفیل می‌گوید: کفالت مکفول را از تاریخ فلان تایکماه کردم. کفالت موقت کمتر مورد توجه فقهاء است وآنچه که باتفاق آراء مورد قبول واقع شده کفالت مؤجل است و مقنن قانون مدنی با ذکرعبارت کفالت موقت کفالت مؤجل را قصد کرده است وکفالت را هم دو قسم شمرده وحال اینکه سه قسم است: مطلق مؤجل- موقت. ماده ۱۳۷ نظامنامه اجراء اسناد رسمى به کفالت موجل توجه کرده است. (جواهر متاجر- ص ۴۲۱ – مفتاح الکرامه- جلد ۵ ص ۴۲۸ مناهج المتقین- ص ۲۷۹).

(ترامى در) کفالت
رک. اصطلاح شماره ۱۱۸۷

(دور در) کفالت
هرگاه در سلسله کفالات (با ملاحظه مثال مذکور در اصطلاح شماره ۱۱۸۷) از آخرین کفیل، مکفول اول، کفالت کند ابن را دور درکفالت نامند و دور در کفالت باطل است زیرا حضور مکفول اول درمرجعى که باید درآن حضور یا بدموجب ابطال کفالات بعدى خواهد شد (بعکس ضمان و حواله که دور و ترامی در هر دو صحیح است). جلد اول شرح لمعه- ص ۴۲۳- جامع الشتات- ص ۲۲۹

کفر
(فقه) حالت شخص فاقد دین اسلام را گویند. (رک. اجنبى- کافر)

کفر اصلى
(فقه) به کفرکافر غیرمرتد گفته می‌شود. (رک. کافر اصلى)

کفیل
رک. کفالت

کل
مفهومى است که داراى اجزاء باشد (بسیط نباشد) مانند مفهوم عقد که مرکب ازایجاب و قبول است. کل غیر از کلى است که داراى مصادیق و افراد متعدد است ولو آنکه بسیط باشد. (رک. کلى)

کلاله
(فقه – قانون مدنی) الف – برادر و خواهر ب- غالبأ به برادر و خواهر ابى ویا به برادر و خواهر امى میت اطلاق مى شود. دراینصورت مقصود از برادر و خواهر میت که بطور اطلاق ذکر شود برادر و خواهر ابوینى خواهد بود (ماده ۹۲۹ قانون مدنی).

کلاله ابى
(فقه- مدنى (برادر و خواهر ابی میت (ماده ۹۲۹ قانون مدنى).

کلاله امی
(فقه- مدنى) برادر و خواهر امى میت (ماده ۹۲۹ قانون مدنی).

کلاله پدرى
مرادف کلاله ابی است. (رک. کلاله ابی)

کلاله مادرى
مردف کلاله امى است. (رک. کلاله امى)

کلانتر
الف – رئیس کلانترى.
ب – رئیس انجمن شهر (قانون بلدیه ۱۳۲۵ قمرى منسوخ).

کلان‌تر مرز
کمیسر سرحدى (رک. کمیسر)

کلانتری Commissariat
کمیساریا: شعبه اى از شهربانى که بکار تنظیم بخشى ازشهر می‌پردازد.

کلاهبردارى Escroquerie
(جزا) استعمال اسم یا عنوان ساختگى بمنظور متقاعد ساختن طرف بتاسیسات Entreprises مجعول و اقتدارات و اعتبارات موهوم و امیدوارکردن بوقایع موهوم یا بیم دادن از امور موهوم تا باین ترتیب مال یا سند یا اوراق بهادار و قولنامه از طرف بگیرند و ضرر باو برسانند مجرم این جرم را کلاهبردار نامند (ماده ۲۳۸ قانون مجانات عمومى) بین صحنه سازى کلاهبردار و اشتباه مجنى علیه (که موجب تسلیم مال یا سند و غیره می‌شود) باید رابطه علیت باشد.

کلنى Colonie
الف- سرزمین هاى ماوراء بحارکه تابع حکومت کشور دیگرى (Metropole) هستند. در فارسی مستعمره باین معنى بکار رفته است (رک. مستعمره).
ب- مجموع افرادى که تابعیت واحد دارند و دریک کشور بیگانه یا شهرى از آن سکونت دارند.

کلى
(مدنى- فقه) مفهومى که قابلیت صدق بر افراد متعدد را داشته باشد مانند بیع، رهن ابراء، گندم، پارچه وغیره (ماده ۹۵۵ ق- م). در اصطلاح به مالى گفته می‌شود که بیش از یک مصداق دارد خواه آن مال درخارج وجود داشته باشد خواه وجود خارجى نداشته باشد مثلا یک خرمن که درخارج وجود دارد هرگاه یک من گندم از آن فروخته شود در اینصورت کلى (یعنی یک من گندم) وجود خارجى هم دارد. ((کلى از شیئى متساوى الاجزاء)) در ماده ۳۵۰ ق- م نوعى ازکلى موجود درخارج است. اصطلاح کلى درمقابل عین معین ومشخص استعمال می‌شود.

کلی از شیئى متساوی الاجزاء
(مدنی – فقه) قسمتى ازعین موجود درخارج که تمام آن، صورت وحدت عرفى داشته باشد (مانند خرمن گندم) و قید اشاعه هم نشده باشد مانند من گندم از یک خرمن معین وموجود در خارج (بدون قید اشاعه) که درمعرض بیع واقع شده باشد در اینصورت بایع مختار است بمیل یکطرفی خود یک من گندم از آن خرمن را جدا کرده به مشترى بدهد (ماده ۳۵۰ ق – م). ((کلى درمعین)) نیزمرادف اصطلاح بالا است.

کلى در ذمه
(مدنى- فقه) وآن کلئى است که وجود خارجى ندارد و وجود اعتبارى آن به ذمه متعهد تعلق یافته است مانند مبیع در بیع سلم (ماده ۳۵۰ ق- م).

کلى در معین
مرادف ((کلى از شیئى متساوى الاجزاء)) است. (رک. کلی از شیئى متساوى الاجزاء)

کلى زمانى
(فقه) هرگاه افراد ومصادیق کلى ازجنس زمان باشند آن کلى را کلى زمانى نامیده‌اند چنانکه استرداد دعوى و صرفنظر کردن ازآن بطورکلى در ماده ۲۹۸ ق- م به کلیت زمانى هم توجه دارد یعنى استرداد کننده دعوى باید در جمیع ازمنه از دعوى خود صرفنظرکند بهمین جهت است که حق تجدید دادخواست را ندارد.

کلى فى الذمه
مرادف کلى در ذمه است. (رک. کلى در ذمه)

کلى مشاع
(مدنى- فقه) قسمتى کلى ازعین موجود در خارج که بقید اشاعه مورد معامله واقع شده باشد مانند یک من گندم مشاع از یک خرمن (در اینصورت بایع نمى تواند بمیل خود یک من را جدا نموده و بمشترى بدهد و باید افراز بتراضى یا بحکم دادگاه باشد) ویک دانگ از یک خانه یا از یک قطعه زمین. معمولا این نوع معاملات در
مورد اراضی و خانه و باغ وآسیاب و اتومبیل وکشتى و امثال آن‌ها واقع می‌شود (ماده ۳۵۰ ق- م).

کمالیات
(فقه) هرعمل وتصرفى که ترک آن‌ها موجب دشواری در زندگى نمی‌شود ولى فعل آن‌ها از مکارم اخلاق و آداب نیک است (فعل شایسته و ترک نا‌شایسته) مانند اعتدال در کار‌ها ومیانه روى درمعاش وترک اسراف وغیره بنام کمالیات خوانده شده است.

کمپانى Compagnie
سابقأ بمعنی شرکت سهامى دارنده امتیاز سلطنتى بکار مى رفت مانند کمپانی هند و سنگال. امروز. بمعنى شرکت مشغول بیک خدمت عمومى است مانند کمپانى راه آهن وهم چنین به شرکت هائى گفته می‌شود که در بعضى امورتخصص دارند مانند شرکت بیمه وکشتى رانی.

کمک هزینه
وجهى که بمامور دولت یا شاغل درمؤسسات کشوری یا بلدى بعنوان تقویت حقوق او داده می‌شود. درایام مرخصى هم از آن استفاده مى کنند در حقوق تقاعد تاثیرى ندارد بطور مستمر قابل پرداخت است. (رک. حق حضور- دستمزد- کمک هزینه پاداش- فوق العاده- اضافه حقوق)

کمیته Comite
این اصطلاح در کنگره‌ها و کنفرانس‌ها و مجامع بین المللى بمعنى کمیسیون بکار رفته است با این فرق که کلمه کمیته اولى است در استعمال در مورد انجمنى که اعضاء آن زیاد نبوده و فعالیت محدودى را بعهده دارد مانند کمیته کشورهاى بزرگ مذکور در ماده ۴۷ منشور ملل متحد.

کمیته بین المللى صلیب سرخ Comite international de la Croix – Rouge
انجمنی است مرکب از اتباع سوئیس و مقر آن هم در ژنواست ودر سال ۱۸۶۳ میلادى در ژنو تأسیس شده و هدف اصلى آن حمایت و کمک به آسیب دیدگان جنگ و بکار بردن وسائط بین دول متخاصم در حدود خیر و صلاح بشرى است. علامت آن صلیب سرخ روى زمینه سپید است و شعار آن inter Arma Caritas (یعنى کمک بآسیب دیدگان جنگ) است. علامت اختصاری اصطلاح بالا C. I. C. R است.

کمیسیر Commissare
الف- عضو رسمى یا غیررسمی که مباشر مشاغل موقت یا دائمی (اعم از حقوقى- قضائی – ادارى) است. معنى آن با Agent (نماینده) زیاد فرق ندارد در مورد Agent شغل ثابت و دائمی است ولى در مورد کمیسیر این شرط لازم نیست.
ب- عضویک کمیسیون پارلمانى. (بین الملل عمومى)
الف – نمایندگان غیر سیاسى دول را کمیسیر نامند گاهى بکسى بموجب یک اقدام (Acte) بین المللی شغلى از مشاغل حکمرانی داده می‌شود.
ب- بمعنى عضوکمیسیون هم بکار می‌رود.

کمیسر پلیس
رئیس کلانتری را گویند (ماده ۲۰۸ مکرر دادرسى کیفرى).

کمیسر سرحدى
بمعنى مرزبان است. (رک. سرحد)

کمیسرعالی Haut – Commissaire
(بین الملل عمومی) نماینده عالى رتبه و فوق العاده. گاهى باو Haute commission گفته می‌شود و بحسب اختلاف موارد می‌تواند یکى ازاشخاص ذیل باشد:
الف – نماینده یک سازمان بین المللی خواه نماینده چند دولت باشد یا یک دولت و در صورت اخیر نماینده دولت
باشد یا نماینده بعضى مراجع ادارى.
ب- نماینده مقامات سیاسی یک حکومت در خاک بیگانه.
ج- نماینده یک حکومت در خاکى که حکومت آن بین دو دولت مشترک است.
د- نماینده یک دولت نزد دولت دیگرکه روابط سیاسی آن‌ها مغایرت با روابط عادى دیپلماتیک دارد.

کمیسیون Commission
(تجارت) – الف- قرارداد حق العمل کارى که نوعى از وکالت است (اگر حق العمل کار بنام آمر عمل کند) و اگر بنام خود عمل کند ظاهرأ باماهیت وکالت سازگار نیست. حق العمل کاری مرادف همین اصطلاح است (ماده ۳۵۷ قانون تجارت).
ب- اجرت حق العمل کار در قرارداد حق العمل کارى معین را گویند.
ج- شغل مزبور را هم کمیسیون نامند. (حقوق اساسی) سازمان مرکب ازعده اى محدود از اعضاء مجالس مشورتی که بمنظور تهیهء مقدمات کار یاکنترل مساله خاص یا نوعى از مسائل معین را بررسی کرده وگزارش آن را به مجلس می‌دهد و مجلس روى گزارش مذکور اخذ تصمیم می‌کند. (حقوق ادارى) عده معدودى از اعضاء دولت (غالبا) ویا مرکب از اعضاء دولت و غیره که بطور اتفاقى یا موقت یا دائم در زمینه کارهاى ادارى ما قضاتی با یکدیگر همکاری و تبادل نظرکنند و تصمیم بگیرند.

کمیسیون امنیت اجتماعى
براى حفظ نظم و امنیت عمومی درهر حوزه فرماندارى کمیسیونى بنام (کمیسیون امنیت اجتماعى) مرکب از فرماندار- رئیس دادگاه شهرستان و درصورت نبودن رئیس دادگاه بخش- دادستان- رئیس شهربانى و رئیس ژاندارمرى بریاست فرماندار تشکیل می‌شود (ماده یک لأیحه قانونی حفظ امنیت اجتماعی مصوب ۹- ۵- ۳۴. مجموعه ۱۳۳۴- صفحه ۱۴۱).

کمیسیون مشترک مجلسین
کمیسیونی است مرکب ازامضاء مجلس سنا و شورى بعده مساوى از هریک از دو مجلس که طبق اصل ۴۸ قانون اساسى (اصلاحى سال ۱۳۲۸) انجام وظیفه مى کند.

کمیسیون ناظر سهم فرهنگ
درمرکز هر حوزه شهـردارى کمیسیونی بنام کمیسیون ناظر سهم فرهنگ که داراى شخصیت حقوقى است مرکب از رئیس فرهنگ – رئیس انجمن شهر ویا نماینده آن انجمن وسه نفر از معتمدان محل به پیشنهاد اداره فرهنگ و تصویب فرماندار یا جانشین او براى نظارت در مصرف سهم فرهنگ تشکیل می‌شود و انجام این وظیفه ملى افتخارى است وحق الزحمه ندارد. اگر محل فاقد انجمن شهر باشد بجاى رئیس انجمن شهر شهردار محل و یا نماینده او درکمیسیون مزبورعضویت خواهد داشت (ماده یک قانون نظارت بر مصرف سهمیه فرهنگ از درآمد شهرداری‌ها مصوب ۲۸-۳- ۱۳۳۴- مجموعه ۱۳۳۴ صفحه ۲۰۹).

کمین Guet apens
در انتظارکسی (در مدت کوتاه یا دراز) بودن در مکان مخفى بقصد تجاوز بجان ویا تهدید او.

کنسرسیوم
مؤسسه بازرگانی شامل چند مؤسسه یا تجارتخانه را گویند.

کنسول Consul
(بین الملل عمومى) نماینده ادارى دولت بیگانه درشهر‌ها و بنادر بازرگانی که حامی منافع و حقوق شخصى اتباع دولت خود (اعم ازمقیم یاعابر) مى باشد وظایف مأموران ثبت احوال و متصدى دفا‌تر اسناد رسمى و رسیدگى به جنحه‌ها وجنایات در دریاى آزاد بین اتباع دولت خود و یا جنحه و جنایاتی که درکشتى درآبهاى ساحلی دولت محل خدمت کنسول رخ داده و دولت صاحب ساحل از دخالت خوددارى کرده باشد با اواست. کنسول ممکن است از ماموران رسمى دولت خود باشد و ممکن است از ماموران رسمی دولت خویش نباشد بلکه از اتباع آن دولت ولى مقیم خارجه باشد قسم اخیر را Electi و قسم دوم را Missi گویند. نیزبنگرید: نمایندگان سیاسى

کنسولیار Vice – Consul
یاویس کنسول کسى است که دریک کشور یا درمنطقه معینى که کنسول نباشد کارهاى اورا انجام دهد.

(سر) کنسول Consul general
کنسولى که در کشورى بر اعمال همه کنسولهای دولت متبوع خود نظارت دارد.

کنفدراسیون Confederation
بمعنى اتفاق چند دولت است. (رک. اتفاق دول)

کنفرانس Conference
(بین الملل عمومی) الف- اجتماع نمایندگان سیاسى تام الاختیار دویا چند دولت براى یافتن راه حل‌ها و گرفتن نتیجه دریک یا چند امر سیاسی یا بین المللى. و باید راه حل‌ها ونتایجى که گرفته می‌شود دریک سند سیاسی مدون گردد. مانند کنفرانس صلح جنگ جهانی اول. موضوع این کنفرانس ممکن است تنظیم مسائل سیاسی ویا تنظیم مسائل فنى و ادارى ویا حقوقى باشد (مانند کنفرانس ضد طرفداران بردگى بروکسل ۱۸۹۰) در این معنی کنفرانس از نظر حقوقى فرقى با کنگره ندارد جز اینکه مفهوم کنگره بعلت اختصاص به تجمع خیلى مهم وخیلى تشریفاتی اخص ازکنفرانس بنظر می‌رسد.
ب- تجمع وزیر امور خارجه یک کشور و نمایندگان سیاسی خارجى مامورخدمت نزد کشور متبوع او براى بررسی یک کار مانند کنفرانس لندن راجع بامور بلژیک ۱۸۳۰- ۱۸۳۹
ج- تجمع نمایندگان دول که اختیار امضاء قرارداد را ندارند و فقط عهده دار انجام امضاء قرارداد را ندارند و فقط عهده دار انجام دادن مطالعه معین و تهیه طرحی هستند و نتیجه کار آن‌ها باید توسط دولتهاى آنان بمعرض آزمایش نهاده شود مانند کنفرانس حقوق بین الملل خصوصى لاهه.
د- تجمع خبرگان و اهل فن که منتخب دویا چند دولت ویا یک سازمان بین المللى هستند و مکلفند که مطالعه‌ای را انجام داده وگزارش (و احیانأ پیشنهادى) لازم را تهیه کنند.
ه – در اصطلاحات این زمان بسازمان مشورتی یک مؤسسه بین المللى اطلاق می‌شود که در مقررات آن مؤسسه ترکیب وشکل و وظائف و صلاحیت این سازمان مشورتی پیش بینى شده است مانند کنفرانس بین المللى کار وکنفرانس عمومى یونسکو.
و- تجمع نمایندگان مؤسسات خصوصى که نمایندگان دول دائمأ در آن‌ها حضور یابند مانند انجمن صلیب سرخ. گاهی باین تجمع هم کنفرانس بین المللى گفته شده ولى این تعبیر خارج از اصطلاحات بین الملل عمومى است.
سایر معانی کنفرانس (درخارج ازقلمرو اصطلاحات بین المللى):
الف- مذاکره و مباحثه غیر سیاسیون از صاحب منصبان عالى رتبه دولتى و نمایندگان صاحبان منافع خصوصی در مسائل مهم. این مباحثات و مذاکرات که غالبأ در امور اقتصادى- مالى- اجتماعی است بیشتر اوقات مقدمه یک کنفرانس بین المللى (کنگره) است.
ب- بمعنى تجمع جهت مشاوره (محاضره) در مسائل علمى یا فنی مانند کنفرانس یک دانشجو در امر باستان‌شناسی یا حقوق یا ادبیات یا پزشکى و مانند این‌ها. فرق کنفرانس باین معنی با خطابه این است که خطیب درصدد اقناع شنوندگان است و این وظیفه اواست ولى کنفرانس دهنده فقط مطالعات خود را در اختیار شنوندگان قرار می‌دهد و قصد اقناع شنوندگان را نباید داشته باشد بلکه با منطق واستدلال مطالعه خود راعرضه مى کند این فرق را دراین دوبیت می‌توان یافت: بیک خطابه هزاران هزارعامی را خطیب شهر تواند کشید دردنبال هزار منطق باید حکیم دانا را که مرغ زیرکش افتد بدام استدلال

کنفرانس بین المللى
اجتماع نمایندگان سیاسى تام الاختیار دو یا چند دولت برای یافتن راه حل واخذ نتیجه در یک یا چند امر سیاسى یا بین المللى که باید راه حل‌ها ونتایج حاصله را در یک سند سیاسى مدون کنند مانند کنفرانس صلح جنگ جهانی اول (رک. کنفرانس) موضوع این کنفرانس‌ها یکى ازامور ذیل است.
الف- تنظیم مسائل مهم سیاسی
ب- تنظیم مسائل فنی – ادارى- حقوقى مانند کنفرانس ضد طرفداران بردگى بروکسل ۱۸۹۰

کنگره Congres
مجمع سیاسى متشکل ازنمایندگان مختار دولت‌ها که بطور فوق العاده و با تشریفات براى ترتیب اوضاع و روابط بین المللى فراهم می‌شود.

کنوانسیون بین المللى
مرادف قرارداد بین المللی است.
(رک. قرارداد بین المللى)

کودتا Coup d، Etat
استیلاء یا شروع باستیلاء بر تمام قواى سیاسی ازطریق مخالف با قانون اساسى یا مخالف قانون که غالبأ از راه توسل بقواى مسلح صورت می‌گیرد.

کورس Course
(بین الملل عمومى) نوعی اقدام درجنگ بحرى است که بموجب آن دولت متخاصم با تباع خود اذن می‌دهد که کشتى بازرگانى را مسلح کرده و بکشتیهای دشمن حمله کنند این اذن است که کورس را از دزدى دریائی جدا می‌کند. (رک. دزد دریائی)

کیفر
درلغت بمعنى عقوبت ومجازات است که به کسیکه خلاف قانون یا اخلاق یا عرف و عادت رفتارکرده و مرتکب عمل بد شده باشد داده می‌شود. (ماده۳۴ مکررقانون ثبت) در اصطلاحات دیل بکاررفته است:

کیفر اصلى Peine perincipale
(جزا) کیفرى که اولا وبا لذات براى جرمی ازطرف مقنن معین شود وحداقل (نسبت به کیفرتکمیلى وتبعى) مجازات آن جرم محسوب ایست وکیفرهای دیگرى که ممکن است بآن ضمیمه شوند جنبه عرضى (بمناسبت پاره اى ازخصوصیات) دارند (ماده ۱۹قانون مجازات عمومى).

کیفر انضباطى
کیفرهاى مترتب برتقصیرات انضباطى را گویند. (رک. تخلف انضباطى)

کیفرتبعى Peine accessoire
(جزا) اثرى است ناشى از حکم جزائى ولى در حکم دادگاه قید نمی‌شود و آنهم کیفرى است که ثانیأ و بالعرض از طرف مقنن بر جرمى مترتب می‌شود (ماده ۱۹ قانون مجازات عمومى).

کیفر تکمیلى Peine complementaire
(جزا) کیفرى است که مکمل کیفر اصلى است و نسبت بآن جنبه فرعى دارد و از طرف مقنن ثانیا و بالعرض براى جرمى معین می‌شود و مانند کیفراصلى در حکم دادگاه منعکس است خواه دادرس مختار
در تعیین چنین کیفرى باشد خواه ملزم (ماده ۱۹ قانون مجازات عمومى).

کیفر خواست
مرادف ادعا نامه است. (رک. ادعا نامه)

کیفیات
جمع کیفیت بمعنى چگونگى و اوضاع است. دراصطلاحات ذیل بکار رفته است:

کیفیات مخففه
(جزا) اوضاع و احوالى است که مقارن بودن آن‌ها با جرم موجب تخفیف یامعافیت از مجازات گردد. (ماده ۳۴ قانون مجازات عمومى).

کیفیات مخففه قانونى
(جزا) کیفیات مخففه اى که مورد نص قانون (با ذکرعنوان کیفیت) قرارگرفته باشد مانند رساندن مصدوم بنقاط معد معالجه توسط راننده متخلف (ماده هشت قانون تشدید مجازات رانندگان).

کیفیات مخففه قضائى
(جزا) کیفیات مخففه اى که عنوان آن مورد نص قانون قرارنگرفته و روى اصل کلى بقضات اختیار رعایت آن‌ها داده شده باشد (ماده ۴۴ قانون کیفر عمومى).

کیفیات مشدده
(جزا) اوضاع و احوالى است که هرگاه جرم در آن اوضاع و احوال واقع شود موجب تشدید مجازات می‌شود مانند سرقت درشب یا با اسلحه.

کیفیات مشدده خاص
(جزا) کیفیات مشدده مختص جرم معین مانند سرقت مقید (غیرعادى) ماده ۲۲۲- ۲۲۳-۲۲۵-۲۲۶ قانون جزا و ۴۰۸- ۴۰۹- ۴۱۰ قانون دادرسى وکیفر ارتش.

کیفیات مشدد شخصی
(جزا) هرگاه اوضاع و احوال موجود در شخص مجرم یا مجنی علیه اقتضاء تشدید مجازات کند کیفیات مذکور را کیفیات مشدده شخصى گویند (در مقابل کیفیات مشدده نوعى که ناظر بطبع خود جرم است).
عمل منافى عفت معلم با محصل از نوع اول است وهتک ناموس با مجنى علیه صغیر ازنوع دوم (در کیفیات مشدده شخصى) مثال کیفیت مشدده نوعى: جرم لواط

کیفیات مشدده عام
(جزا) کیفیات مشدده اى که اختصاص به جرم معین ندارد مانند تکرار جرم که در تمام جرائم (غیر ازخلاف و جنحه اى که مجازاتش حبس تأدیبى کمتر از دو ماه باشد) موجب تشدید مجازات است.

کیفیات مشدده قانونى
(جزا) کیفیات مشدده اى است که عنوان خاصی درقانون داشته و قانون آن عنوان راکیفیت مشدد تلقى کند مانند عنوان تکرار جرم.

کیفیات مشدده قضائى
(جزا) اوضاع و احوالى است که قانون عنوانی براى آن‌ها ذکر نکرده و تحت آن عنوان، کیفیت مشدد تلقى نشده ولى بقضات اختیار داده که بین حداقل و حداکثر مجازات کیفیاتی راکه بنظرآنان موجب تشدید است در امر تشدید مجازات تاثیر دهند مانند اعمال قساوت ازطرف قاتل.

کیفیات مشدده موضوعى
(رک. کیفیات مشدده شخصى) کلمه موضوعى ترجمه Objective است و چون در اصطلاحات با سابقه زبان ما کلمه نوعى در همین معنى سابقه استعمال دارد بهتر است بجاى اصطلاح بالا کیفیات مشدده نوعى بکار رود.

به این مطلب امتیاز بده post
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.