به گزارش راهش، پرویز رضایی سردفتر اسناد رسمی در خاطرات روزانه خود نوشت:
از مراجعان امروز من دختر خانم و اقا پسری بودند که بیست و دو سه سال بیشتر سن نداشتند البته اگه تو روزگار ما زندگی میکردند شاید یک بچه کوچک هم همراهشان بود اما امروز ازدواج جوانها آن هم تو این سن و سال خصوصا در شهرهای بزرگ واقعا استثناست.
از علت مراجعهشان پرسیدم خانم جوان که از همسرش سر و زبان بیشتری داشت و یک سرو گردن بلند قامتتر بود گفت: اقا من میخواهم مهریهام را ببخشم بعد هم قباله ازدواجشون را روی میز من گذاشت.
خیلی اجمالی نگاهی به محتویات سند انداختم مهریه خانم چهار ده سکه طلا بیشتر نبود آنهم با شرط عند الاستطاعه! برای اینکه به بهانهای مرد را هم وادار به گفتگو کنم از او پرسیدم: آیا خانم حق طلاق هم دارد؟
مرد جوان به آرامی گفت: نه
گفتم: اینکه قراره اگر یک روزی توانایی مالی داشتی چهارده تا سکه به خانمت بدهی اذیتت میکنه؟
گفت: نه اقا خود خانمم اصرار داره مهریهاش را ببخشد!
از ظاهر و لحن مرد جوان معلوم بود که صادقانه حرف میزنه و قصد فریب کاری نداره اینجا بود که خانم دوباره رشته کلام را به دست گرفت و به حمایت از همسرش در آمد و گفت:
آقا من خودم حق طلاق نمیخواهم و وقتی علتش را پرسیدم در حالی که تلاش میکردم تا دلیل موجهی برایعدم درخواست این حق دست و پا کند گفت:
آقا راستش من کارهای اشتباه زیاد انجام میدهم میترسم اگر حق طلاق هم داشته باشم اشتباه کنم و بیجهت از شوهرم که دوستش دارم جدا بشم!
به حکایت سند ازدواج خانم تحصیلات دانشگاهی داشت اما، آقا پسر بیشتر از نه کلاس درس نخوانده بود! از خانم در مورد رشته تحصیلی او پرسیدم و وقتی گفت الهیات خوانده شگفت زده شدم، صرفنظر از ظاهرش که به خانمی که خودش را مقید به احکام شرعی بداند هیچ شباهتی نداشت جالب از احکام و مقررات ازدواج هم بیاطلاع بود این موضوع را وقتی متوجه شدم که از او در مورد علت ناچیز بودن مهریه پرسیدم گفت من مهریه را قبول ندارم و در جواب سوال من که پرسیده بودم آیا میداند چنانچه مهریهای تعیین نمیشد تکلیف عقد آنها بلحاظ شرعی چه بود به غلط گفت لابد عقدمان باطل میشد!
به نظرم خانم جوان نیاز به جلسات مشاور و حتا روانکاوی داشت صرفنظر از انتخاب رشته تحصیلی غیر مورد علاقه، او حاضر به درخواست کمترین مطالبه در مورد حقی که او را در نهایت کمی برابر با همسرش میکرد نبود او از آزادی و داشتن حق تعیین سرنوشت خود که مستلزم پذیرفتن مسئولیت انتخابها و تصمیاتش بود به بهانه امکان اشتباه کردن میگریخت و به دنبال مفری بود که در همه حوادث زندگی و آسیبهای حتمالی آینده به سوی آن بگریزد هرچند آزادیاش به امنیت ناشی از اسارت به تاراج رفته باشد.